
رویایی که مسیرش را پیدا می کند
یادم میاد قبل از این که به دنیای ماسترفوده اضافه بشم، با یک تیم از دوستان خوب و پرانرژی به صورت پروژهای برنامههای مختلفی رو در جاهای مختلفی برگزار میکردیم. پشتوانه این تیم دوستداشتنی و توانمند باعث شده بود تا انقدر جدی به دنبال کار ثابت نباشم. اکثر پیشنهادهایی که میشد رو با آرامش و به قول معروف با شکمسیری خاصی بررسی میکردم! جلسات مصاحبه چه بخش خصوصی بود، چه شبه دولتی و دیگر نهادها، جایی بود که بیشتر با آدمهای مختلف آشنا شم. اصلا ببینم توی مصاحبه کاری چی میپرسند؟ چه چیزی میخواند؟ اصلا اونها چی میگن؟ و بعدش اکثرا تایید میکردند و خب من چون خیلی جدی نبودم، عمدتاً قبل از شروع به کار میگفتم خیر!